نتایج جستجو برای عبارت :

و من هنوز زنده م ، البته فعلا

 
 
 از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت، عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی...
الان برای خودم یه دفعه عجیب اومد که هنوز زنده‌ام..‌ هنوز؟ زنده‌ام؟! چه کلمات عجیب و غریبی! زنده بودن هم چیز عجیبی‌ه ها، معنای غریبیست... چون متضاد زنده بودن خیلی قابل فهم نیست... 
اگه تا دوشنبه از این هفته ی شخمی زنده و سربلند بیرون اومدم میام مینویسم واستون
 برنامه چیه؟ 
فردا پرسش اون استاد مَرده که انگار دائم الپریوده و هی پاچه می گیره + کنفرانس که تا چند دقیقه پیش مشغول درست کردن پاورش بودم و خودشو هنوز حفظ نیستم
چهارشنبه:کوییز آناتومی سر و گردن
پنج شنبه:کلاس موسیقی که هیچی تمرین نکردم و کلی نت واسه حفظ کردن دارم
شنبه:پرسش اون استاده که جلسه قبل شاکی شدم گفتم من داوطلب بودم چرا ازم نپرسیدی اونم واسم شاخ و شونه کشید
                           صنعت هنوز زنده است 
 
 
 
ابتدای امر باید خدمت همه عزیزان عرض کنم که این سایت به نیت کمک به صنعت این کشور شروع به فعالیت نموده است، ما با فعالیت واطلاع رسانی ومهیا نمودن شرایط خاص برای زحمتکشان صنعتی، نور امید را در دلشان پر نورتر میکنیم، وتلاش میکنیم تا به همگان بفهمانیم صنعت نمرده، صنعت هنوز زنده است، وهنوز هم می‌شود در صنعت به ثروت رسید  ، 
سال نو مبارک
مشخصه که تا الان داشتیم قاطی پاتی در اینجا می نوشتیم. دوستان فعلا در استراحتیم. هنوز سال ما شروع نشده واقعا
شرکتمون رو هواست و معلوم هم نیست بیاد زمین. پس فعلا صرفا برای اینکه چیزی نوشته باشیم اینو آپدیت کردم
سال بارانی خوبی داشته باشید
اصلا استاد عادتشونه روایت خوندن سر کلاس؛ حتی وقتایی که موضوع درس ظاهرا ربطی نداره، یه روایت مهمونمون می کنن
 
امام صادق (علیه السلام)- فی زیارة الامام الحسین(علیه السلام)-:
من زاره کان اللهله من وراء حوائجه، و کُفیَ ما أهمَّه من أمر دنیاهُ.
 
صرتم خیس شده و این نشونه ی خوبیه!
این یعنی دلم میگه: هنوز به من امید داشته باش؛ هنوزم  می تونم دلتنگ خوبیها باشم. 
این یعنی من هنوز زنده ام...
الحمدلله علی کل نعمه
اتاق رو تحویل گرفتم و هنوز وسایلم رو مرتب نکردم، چون فضایی برای مرتب‌کردن وسایل، وجود خارجی نداره :|
شام ندارم. نه امشب و نه فردا شب. و احتمالا می‌دونین که چقدر آشپزیم خوبه؟ بله، به همین علت، کیک و آبمیوه گرفتم و الان گرسنه‌م هست، ولی دلم نمیاد بخورمشون. چون تنها اندوخته‌ی غذاییم هست فعلا! منتظرم به مراحل سخت‌تر گشنگی وارد بشم و بعد ببلعمش! 
اگه زنده موندم، میام و پشت‌پرده‌ی پسرای اتوکشیده و خوشگل دانشگاه‌های مملکت رو بهتون نشون میدم تا
دیروز اولین روز بازار بود...
برای من نه بد و نه خیلی خوب...
اواسط اسفند وضعیت بازار بد شد و تا حدودی همچنان ادامه داره...
خدا رو شکر توی همون شرایط هم + بودم... ولی احتمالا خیلیا بدبخت شدن!
یه نکته مثبت پرتفوی من این بود که حسابی متنوع بود... بخاطر همین خیلی ضرر نکردم.
یادم باشه هیچ وقت تک سهم نباشم!
امروز که فعلا خوبه... اما هنوز بازار به آرامش و ثبات قبل برنگشته... انگار ترس هنوز توی دلشه ولی سعی می‌کنه خودشو آروم نشون بده!
ــــــــــــــــــــــــــ
امروز که زهره گفت چرا نه پستی گذاشتی نه استوری یادم افتاد که چقدر زبانم گرفته. آمدم اینجا و دیدم آخرین پستی که نوشته ام برای روزهایی بوده است که داشتم در تلاطم رفتن و نرفتن دست و پا می زدم.
مرا بردی رفیق. راهم دادی. هر چند هنوز نمی دانم خودم را خواستی یا برای تنها نبودن و خوشحال تر کردن آقای میم اجازه همراهی ام را صادر کرده ای که البته هر کدام باشد من خوشحالم.
مرا بردی رفیق . گذاشتی در طریق خانه پدری تا حریم امنت نفس بکشم؛ گذاشتی بنشینم وسط بین ال
یه کلیپه هست داره با حاج قاسم صحبت می کنه، میگه حاج آقا تموم شد؟
میگه نه هنوز اولشه، یه مرحله سختش تموم شد، تازه اولشه...
+ هنوز اولشه، خون حاج قاسم می جوشه و زنده می کنه همون طوری که خون اباعبدلله می جوشد و زنده می کند.
++ لا یوم ک یومک یا ابا عبدالله...
حرف آخر اینکه
زندگی دو روزه
امروز زنده ایم و فردا ممکنه نباشیم.
همه به مرگ طبیعی نمیمیرن و همه تا نود و نه سالگی زنده نمیمونن.
چیزی که من توی این چهل سال یاد گرفتم اینه که
برای خودم ارزش قائل باشم
خیلی تلاش کنم
یکی از اسکیل هایی که خوب بلدش نیستم coping methods هست
بلد نیستم ریلکس کنم
بلد نیستم به اکستریم ها فکر نکنم
حدود یه ساله که دارم روی این چیزها کار میکنم و اتفاقا توی این یه سال خیلی اتفاقات خوب هم برام پیش اومده
از آدمای منفی، ادمایی که از بالا
توجه توجه:سوالی که درباره ی زنبور ملکه بود جزء امار حساب نمیشه!
.
.
پاسخ ها:
سوال اول:  زگ تون/استودیو زگ
سوال دوم: زنده شدن زنش
سوال سوم:2020
سوال چهارم: 4 تا (ویز،نورا،پلگ،تیکی)
...
خلاصه:
قهرمانان(تمام سوال ها)                         سعود یافتگان(با یک پاسخ اشتباه)                              حذف شدگان(ممکن است برگردند)
       حامد و شاه                                           *** /سوفیا/امیررضا/سالم/لایلا                                        فاخر/رینانورا/sogand/ ...
مردم شهر نمرده ان.
بر خلاف اصطلاح رایج امروز که "ما همه مرده های متحرکیم"...

هر کی جسماً "زنده" است، هنوز "زنده" است!

زیر پوست مرده ی شهر، آدمهای زنده هنوز هم هستن. فقط اون شمعک هسته ایشونو مخفی کردن و منتظرن.
حالا هر کی با یه لحن، یه لباس، یه جور سکوت....
اون روزی که تو توقع داری هر روز باشه، نیک، همه براش آماده ان. فقط فکر نمیکنن پیش بیاد!
خلاصه باید خوشبین بود.
خوبی وضعیت من اینه که از هر دو طرف منفعته.
روز زن از سمت آقای محترم (البته امسال داداشمم بهم هدیه ی روز زن داد)؛ و روز دختر هم از سمت خانواده و احتمالا مجددا آقای محترم هدیه می گیرم :|
منم فعلا پا رو پا انداختم و از هر دو طرف سود می کنم :]
+زنداداشم برام یه لیوان گل گلی، ازینا که خودش چای و دمنوش دم میاره گرفته. نمی دونم تزئینیه یا واقعا کار میکنه. فعلا دلم نیومده استفاده ش کنم.
+روز دختر مبارک دخترا :)
فروش میل ورم سوپر ورم
بهترین غذا برای رشد و تقویت انواع پرندگان و ماهیان گوشتخوار و خزندگان با کیفیت عالی و قیمت مناسب به صورت زنده و خشکجیرجیرک حداقل سفارش ۱۰۰۰ عدد سوپر ورم و میل ورم با کیفیت را از ما بخواهیدفعلا خرید حضوری نداریم ارسال از شهرستان میباشد ( به تمامی شهر ها ارسال داریم )
ثبت سفارش تماس.پیامک :شماره: 1826|682|0912در صورت عدم پاسخگویی پیامک ارسال کنید.
زنده شده ام. یک جور زنده ی پخته. یک وقت هست آدم طوری زنده می شود که هنوز داغ جوانی ست. شوووووور زندگی سر و کول وجودش را گرفته و شوق زیستن؛ تبدیل دنیا به بهشت و تغییر هر آنچه کریه به عالی، همه ی مغز آدم را گرفته، طوری که واقعیت را نمی بیند. این بار جور دیگری زنده ام.
بعد از سالها تجربه ی مرگ. بعد از سالها جان کندن برای زندگی؛ این بار طوری زنده ام که بشقاب پر نقش و نگار سفالینی از کوره های چند هزار درجه جان سالم به در برده، نشسته بر دیوار بتونیِ خانه
شاید مفیدترین کاری که در این دو هفته انجام دادم خوابیدن بوده .
همه کارهام به هم ریخته . 
برنامه ریزی ندارم برای کارهام . 
نه تونستم کاری پیدا کنم و نه تونستم مهارتی کسب کنم ( فعلا تا این دو هفته )
یک حس عجیب غریبی دارم و اون اینه که وقتی راه یادگیری و حرفه ای شدن رو میبینم کلا ناامید میشم انگار باید روزی 10 ساعت براش وقت بذارم تا بتونم در اون کار  و پیشه ، حرفه ای بشم . 
بالاخره باید از یک روزی شروع کنم . اما باید روش ها و راههای شروع رو پیدا کنم . 
آر
سنگ فیروزه مرده
سنگ فیروزه از با ارزش ترین سنگ های معدنی در جهان است. بقایای به جا مانده از حفاری ها نشان می دهد که بشر از دوران باستان تا به امروز به قدرت درمانی این سنگ شفابخش پی برده است. سنگ فیروزه از کانی های زنده با خواص درمانی است. ارزش مادی و نیروی درمانی این سنگ تا زمانی که هنوز فیروزه زنده است، حفظ می شود. سنگ فیروزه مرده دیگر سنگ قدرت نیست و از نظر مادی نیز دچار افت قیمت زیادی می شود. برای اینکه این سنگ فوق العاده زیبایی و نیروی خود را
من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما اجابتم کردید، مرا ملامت نکنید، خودتان را ملامت کنید.

معرفت , امید , فرصت
از این سه شیطان به قدری بدش میاد که میخواد گاهی به نظر من فریاد بکشه
به هیچ چیز راضی نمیشه تاکید میکنم به هیچ چیز جز به مرگ ما
چون تا وقتی زنده هستیم فرصت هست


فرصت هم میتونه برای یک شخص سبب بر  اضافه شدن اشتباهاتش بشه
و برای یک شخص هم میتونه  فرصت باشه   !
رحمانیت خدا برای دوباره گام برداشتن " فرصت " هست
مراقب هم باشیم
در
برای همه نوشتم و بی اون که خبر داشته باشند براشون قصه بافتم.
اما برای تو نه. هیچ وقت ننوشتم و فعلا هم نمی نویسم.
نه این که حرفی نباشه. 
اما حس تلخی این فکر که یه روز تو هم نباشی و من بعد تو این نوشته ها رو بخونم خیلی بیشتر از بقیه وقتاست. 
شاید هم به خاطر این امید لعنتیه. امید به این که یه روز کنار خودت بشینم و این حرفا رو بزنم. تو چشمات زل بزنم؟ نه نمی تونم :)
تو هم سکوت کردی و من از پس این سکوت هنوز آرامشت رو حس میکنم. کاش این آرامشت برای هیچ کس دیگه
.تیرانداز نرماندیقسمت آخر.نرماندینوزدهم ماه دسامبر ۱۹۷۸مراسم یادبود کشته شدگان جنگ جهانی دوم.آخرین بازمانده های جنگ، روی صندلیهای چوبی، جایی نزدیک ساحل آرام نرماندی زیر پرچم فرانسه با چشمهایی اشکبار از دیدار دوباره هم اما اینبار نه با صورت های خراشیده و یونیفرمهای خون آلود. با کت و شلوارهای آراسته و ترنچ کتهای یکدست.سخنران، روی سن در کنار پرچم ایستاده بود و شروع به قرائت متن قدردانی ارسالی رئیس جمهور کرد؛"امروز که پس از گذشت سی و پنج سال
کلاس زبان و بسکتبال رو به چرخه زندکیم برگردوندم !ینی در اصل فردا برمیگردونم !
البته نه کلاس زبان قبلیم بلکه یه کلاس زبان جدید که یه کم از خونه دوره !
اما به خانوااده نگفتم دوره !
فعلا!
فردا که ثبت نام کنم و پول شهریه رو بپردازم و اب از سرم رد بشه !ااون موقع میگم !
هزینه شهریه بالاس !و از اونجایی که اوضاع خونه برای یه همچین تقاضای بی رحمانه ای آمادگی نداره !
پول 3 تا مشاوره و دادخواست رفاقتی که به ازاش رفاقتا پول گرفتم رو نگه داشتم واسه این روز !
البت
دانلود آهنگ غلامرضا صنعتگر حاج قاسم هنوز زنده است
دانلود آهنگ حاج قاسم هنوز زنده است با صدای غلامرضا صنعتگر با لینک مستقیم دو کیفیت عالی صوتی 320 و 128 به همراه تکست موزیک از رسانه آپ آهنگ
Download New Music By : Gholamreza Sanatgar – Ghasem Hanooz Zendast
شعر: میلاد عرفان پور / موسیقی: محمدرضا چراغعلی
(در وصف سردار شهید حاج قاسم سلیمانی)

ادامه مطلب
با سلاملطفا برای شرکت در کلاس آنلاین استاد خیرخواه (محیط جدید آزمایشی) از لینک زیر استفاده کنید:
https://www.skyroom.online/ch/masavari/qoran
توجه : نام کاربری و رمز هر دو شماره موبایل شماست.لطفا اطلاع رسانی نمایید   شنبه و چهارشنبه ساعت 10 صبحالبته فعلا شماره دوستانی که داشتیم را اضافه کردیمدوستانی که فعلا در لیست هستند 
ادامه مطلب
الحمدالله رب العالمین ویزای اربعین هم برداشته شد توسط دولت محترم عراق . البته فعلا فقط مخصوص زائرین محترم ابران هست . و زائرین مهاجر افغانستانی که مقیم ابران هستند فعلا از این دسته مستثنا هستند. ان شاالله خود حضرت ارباب حسین ع کارشون رو راه بندازه . 
انشاالله تمام تصحیلات ایرانیا برای مهاجرین عزیز فراهم بشه . 
الحمدالله رب العالمین ویزای اربعین هم برداشته شد توسط دولت محترم عراق . البته فعلا فقط مخصوص زائرین محترم ابران هست . و زائرین مهاجر افغانستانی که مقیم ابران هستند فعلا از این دسته مستثنا هستند. ان شاالله خود حضرت ارباب حسین ع کارشون رو راه بندازه . 
انشاالله تمام تصحیلات ایرانیا برای مهاجرین عزیز فراهم بشه . 
از اول امتحانا عین این دیوونه ها بعد هر امتحان، اون امتحانو از برگه ی برنامه ی امتحانا خط میزنم؛ سپس تعداد امتحانات باقی مانده رو به کسر تبدیل میکنم و بعد میشینم غصه میخورم :|
حالا تازه یه روش جدید در پیش گرفتم که تعداد روز های باقی مانده رو به کسر تبدیل میکنم. این لااقل بهتره چون به کسر ۱/۲ رسیدم فعلا D:
تازه هنوز کلی از امتحانای حفظی که کابوس من هستن موندن. ولی فعلا امتحان بعدی هندسس که با اینکه سخته ولی لااقل علاقه دارم. همین یه مزیته:/
پ.ن: برم
دو راه پیش رومه. یا اونقدر غرق کار و پول در اوردن بشم که فراموش کنم قراره بیشتر از این پیشرفت کنم. یا اینکه فعلا کمتر کار کنم و سنگ ببندم به شکمم و فعلا روی آموزش خودم کار کنم و سنگ بنای پیشرفتی که مدنظرم هست رو بچینم.
من کم کم دارم مسیرم رو برخلاف میلم به سمت راه اول کج میکنم.
فکر میکنم باید برگردم
چند وقته که حالم اصلا خوب نیست. این روزا حوصله هیچی رو ندارم
 خسته‌ام از این شرایط مسخره که توش گیر کردم
حس و حال درس و دانشگاه رو که اصلا ندارم و بیشتر کلاسام رو نمیرم
فعلا فقط دارم ورزشمو ادامه میدم و البته به خاطر شرایط بد زندگی خوابگاهی خیلی اذیت میشم،میخواستم بهمن برم مسابقه اما دیدم با این اوضاع زندگی فعلا بیخیال مسابقه باشم سنگین‌ترم 
 
چند روزه اصلا حوصله ارسال پست ندارم
ی جورایی حالم بد میشه میام وبلاگ
بوی تعفن بلند شده در فضای مجازی برام قابل تحمل نیست
این چند خط رو نوشتم که بگم فعلا نیستم
همین
 
پ.ن: دقیقا منم همون جمله ها رو خوندم
پس حسی که من داشتم رو شما هم تجربه کردید!
 
خانه خراب شد و دنیا هنوز هست
بازان زد و صحرا هنوز هست
آن ابر که باریده بود در صحرا
خشکید و تَه کشید و دریا هنوز هست
آزرده ایم ما نکند دنیا هدر رود
دیروز رفته اگر فردا هنوز هست
سر ، عاشق است ، تن ، هویٰ ، جان ، فرشته است
سر ها ز تن جدا شد و جان ها هنوز هست
هرچند مهر باطل افکار من زده
اما بدان که پختن سودا هنوز هست
او گرچه رفت و دل ، دل نمیشود
رویای هرشب و شب ها هنوز هست
یاحق
 داشتم فکر که نه! حس میکردم چه قدر دردناک و زجرناک است که وبلاگ های مورد علاقه ات که خواندن کلمات و نوشته های جاری در آن مغزت را نوازش می دهد، انگار دیگر به روز نمی شوند...
چه بلایی سر این پنجره های دوست داشتنی آورده تلگرام و اینستاگرام و تمام گرام هایی که زندگیمان را در مشتشان فشار می دهند؟
ناگفته نماند به روز شدن وبلاگ هایی که هنوز نفس می کشند به لطف سرانگشتان نویسندگانش، حالم را عمیقا مطلوب می کند. : )
پ.ن1: خدایا وبلاگ های متروکه را دوبار
+امروز روم دوم رژیمم بود.
+روغن نارگیل واسه مو فوق‌العااااده اس. یه شی باتر هم واسه قبل حمام میگیرم و البته حیف تمام پولایی که واسه سرم مو داذم! هیچ کدوم به پای روغن نارنگیل نمیرسن، با دو بار زدن موهام خیلییی نرم شده. ماسک موم البته تموم شده که به زودی یه گارنیه میگیرم.+چقدددر حال و هوای عید دارم! البته اینم بگم که امشب  حسابی سرده اما صبحا حس عید دارم!
+دیگه برم یه ویدیو واسه پیجم ادیت کنم. فعلا :)
غریبی و اسیری چاره داره
غم یار و غم یار و غم یار*
 
آخ امان از یار وقتی به جای اینکه حوله پوشیده و از حمام دراومده قربون صدقه ش بری؛ میری سردخونه و کشو رو میکشن بیرون میگن بفرمایید؛ این هم یارِ شما. 
سعدی راست میگه که بی عمر زنده ام من؛ آخه واقعا روز فراق را که نهد در شمار عمر!
 چه فراقی هم! فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت...مثل قورت دادن خون و اسید...فراق یار تک تک ثانیه هاش مزه زهر میده و من ماههاست زهر میخورم و زنده ام هنوز. 
خب؛ بیا اعتراف کنیم.
من باورم نمی‌شه که این همه اشتباه رو فقط توی بیست‌ویک هفته انجام دادم. واقعاً باورم نمی‌شه! آخه ببین از کجا تا کجا! خودکرده رو تدبیر نیست...
+ وسط کنکور، یه‌بار نشستم از دوران طفولیت تا لحظه‌م رو چک کردم و دیدم همه‌ش تباهه. واقعا دوست داشتم ریستارت بشه :)) بعد کنکور، تمام گذشته رو گذاشتم کنار و دوباره شروع کردم. اما حالا هم می‌بینم حجم اشتباهاتم واقعا زیاده و دوست دارم که باز همه‌چی ریستارت بشه و از نهم شهریور، روز قبولی
امروز اول تیر هست و دوباره دارم رژیمم رو شروع می کنم.وزنم امروز صبح 79.2 بود.
تا آخر هفته باید برسونمش به 78.6
فعلا که دارم سعی می کنم
البته به موازاتش خیلی جدی دارم سعی می کنم روزی حداقل 8 لیوان آب رو بخورم
باید برنامه غذای هم ردیف کنم
البته اگه این خنجری بذاره و هی برام چیزای بدبد نخره....
فردا میشه دقیقااااا یکماه که هرهفته امتحان داشتم 
دقیقا یکماهی که همه کارا بدو بدو انجام شدن
و البته فردا تموم میشه و انشالله گوش شیطون کر تا10روز اتی امتحانی نداریم(البته همچی لش هم نمیشیم و یه امتحان عملی سخت درپیش دارم)ولی جای شکرش هست دوتا شنبه فعلا امتحان ندارم
برنامم واسه این ده روز فارغ از خوندن برای امتحانم و البته اون یکی امتحانم ،کتابایی خریدمو میخونم:///خیلی دوست داشتم به مامانبزرگم سربزنم ولی حقیقتا نمیصرفه:( خلاصه اینکه اصلاااا
امروز ساعت هفتو نیم هشت بیدار شدم. دیگه نشستم پای کارم. تقریبا بیشتر کارامو انجام دادم یکی دوتا غیر از کتاب خوندن مونده. البته کتابم کلی جلو بردمشا. سعی کردم بفهمم بیشتر شاید تند پیش نرم اما میدونم تا شب کلی میشه. همین. فعلا کنج دنجم بالکن به خصوص که مرتبشم کردیم نمای زشتیم نداره. هرچند گرمه هوا اما چون سایه است اونجوری حس نمیشه یه گهگداریم یه نسیمی می وزه. همین براخودم خلاصه هم بر میدارم اما خلاصه ای که کلش هست :/ فکر کنم کتابو بخونم سنگین تره د
همانطور که در متن دیروز نیز گفته بودم، شاخص کل کار خود را با منفی شروع کرد و بعد از افت حدود 4000 واحدی، با افزایش تقاضا روبرو شدیم و در نهایت بازار کار خود را با رشد 2000 واحدی در شاخص کل به پایان رسانید. همانطور که بارها به موضوع ورود نقدینگی اشاره کرده ام، این موضوع مهم، فعلا تنها عامل ادامه روند صعودی بازار است که به دلیل حجم زیاد این نقدینگی، فعلا بازار فرصتی برای اصلاح نیز پیدا نکرده است. البته چند روزی است که میزان نقدینگی، به ثبات نسبی رسی
 
 
 
 
 
خستم از زندگی بى تو
خواب را دوست دارم ......تنها جایی که فعلا .فقط ب من متعلقى ،،،آنجاست!
گرمای وجودت...لبخندت.....چشمانت....ھمگى من را برایت زنده نگه داشته ...
ب آرزوى روزى ک دستت در دست در یک روز بارانى در پارک کنار خانهمان ...عاشقانه قدم میزنیم...
و امروز درخواست ویزای دانشجوییم هم ریجکت شد...
 
بعد از کلی انتظار که CAQ لعنتی صادر بشه که آخرم هنوز نشده، بعد از گرفتن وقت برای آماده شدن CAQ امروز ویزای دانشجوییم با ۳ دلیل ریجکت شد.
تای خانوادگی (دلایل بازگشت به کشور)
هدف از سفر
و مالی
پرونده دانشجوییم هم ریجکت شد
خدا جون خودت میدونستی چقدر دوست داشتم و دارم برم، چقدر براش تلاش کردم، اما نمیدونم چرا به صلاحم نبود که برم کانادا
 
البته فکر کنم تو دوستم داری چون اذت خواسته بودم اگر قراره ریجکت ب
این پست نیاز به زمان داره تا تکمیل بشه و بخاطر همینم گفتم که لازمه من یک هفته نسبت به دوستان جلو باشم اما ماه اول رو بذارید آزمایشی جلو بریم تا کارها رو روال بیفته و بدونیم که چند چند هستیم.فعلا" فایل های صوتیش آمادست که براتون میذارم.
 
+(البته اینم بگم که در استفاده از فایلهای تکمیلی خودمم مردد هستم و میترسم با اضافه شدن اون به هیچکدوم نرسیم بخاطر همین فعلا رو همین نصرت آزمایشی بریم جلو تا یه جایی برسیم )
 
دانلود فایلها
فایل درس 1-3 نصرت
حدودا یک ماه پیش، یه سری برنامه ریختم برای خودم و به خودم قول دادم که دیگه واقعا اینارو عملی کنم!
اینجا نوشتمشون
حالا در این راستا چه کارایی کردم؟
برای تناسب اندام و ورزش! رژیم گرفتم و میخوام تا ۲ماه آینده ۳کیلو کم کنم! برای رصدش هم برنامه کرفس رو نصب کردم! یه زمانی فکر میکردم خیلی برنامه بی خودیه ولی الان واقعا بهم کمک میکنه که خوردنم رو کنترل کنم..
از اونجایی که دوست دارم شکم تخت! داشته باشم هم، قند مصنوعی رو حذف کردم فعلا.. این جز سخت ترین کار
دختره هرروز داره یه آرزوش و زنده به گور میکنه، هرروز خوشیا مثل ماهی از زیر دستش سر میخورن و غما جا رو براش پر میکنن و هرروز با بعد جدیدی از غصه آشنا میشه ولی هنوز به مضخرف ترین شکل ممکن امیدواره و نمیخواد شرایط و بپذیره. یکی نیست بهش بگه لعنتی هنوز چن روز ازش نگذشته که به وضوح تهش و دیدی و گفتی اگه این جهنم نست پس چیه...
دختره خله...
این همه راه جلوی پاش بود و با انتخابا و تصمیمیای غلط گند زذ به همشون...
این همه خوشی داشت و کاسهی صبرش بد جایی لبریز شد
بعد از یکسال و شیش ماه واقعا نمی‌دونم از کجا شروع کنم و از چی بگم! 
چجوری تونستم اینهمه وقت طاقت بیارم دوری از فضای وبلاگ‌نویسی و نوشتن رو؟؟؟
دیروز اتفاقی در حین وبگردی هام، به ماهنامه جیم برخوردم.دیدم آآآآآ من یه زمانی اینجا عضو بودم و می نوشتم! نوشته هام رو یه دور خوندم .دیدم آآآآآآآمن یه زمانی می نوشتم اصلا!!! 
بعد از خوندن اون نوشته ها سری به بیان و وبلاگهای دوست و همسایه زدم...چه خاطرات و حس و حال قشنگ و شیرینی برام زنده شد...ولی اکثر بچه ها
در خانه ماندن‌های این‌روز‌ها موجب شده که به خیلی از کار‌های عقب افتاده برسم. و همچنین فرصتی است که فیلم‌هایی که در برنامه داشتم را ببینم.
امروز مستند 《هاشمی زنده است》 را دیدم، مستند زیبایی بود و ارزش دیدن و وقت گذاشتن دارد، مخصوصا اگر می‌خواهید جریان‌های تاریخ معاصر را بدانید.
نکته‌ای که بعد از دیدن این مستند به ذهنم آمد این بود که کابینه و وزرا و مدیران دولت روحانی، همان‌‌هایی هستند که اول در دولت رفسنجانی وزیر و جزء کابینه بودند و
من امروز اینقدر خوابیدم که احساس میکنم تا یک ماه دیگه هم میتونم بیدار بمونم. دست خودم نیست این لعنتی یهو انگار باتریم تموم میشه و بی هوووش. با این حال سعی کردم تو بیداری کار کنم که البته فقط رسیدم کتاب بخونم و فعلا قراره تا صبح بیدار بمونم. وقتی قهوه رو نمیخورم نتیجه اش میشه این. وقتیم که میخورم باز میخوابم فقط کمتر. به هر حال این روزا شب و روز چه فرقی داره. میدونم دارم سعی میکنم خودمو توجیه کنم و تقصیرارو از سر خودم باز کنم. که البته اصلا موفق ن
مدت هاست که وقت نکردم بیام اینجا.توی این دو سه ماهه اخیر مشکلات زندگیم زیاد شدن که دیگه حتی نمیتونم به یه آینده روشن فکر کنم.صبح تا شب گرفتارم و هر وقت هم بیکارم هزار تا فکر و خیال میکنم.
وضعیت مالیم ، وضعیت خانوادگیم ، وضعیت درآمدم ، وضعیت روابطم و ... خیلی وخیم شده و راستش دیگه نمیکشم.میخوام از خیلی هاشون فرار کنم و دوباره برگردم عسلویه و به یه کاری شبیه به کار قبلیم ادامه بدم.قرار نیست من همه مشکلات رو حل کنم و خیلی هاش از عهده من هم بر نمیاد.ح
از ترسناک ترین کتاب هایی که میتوانم نام ببرم ,کتاب های پزشکی است و قسمت ترسناکش آن جاست که هی بیماری هارا میخوانی و میبینی همه ی آن علائم را داری! کتاب که تمام میشود تو می مانی و چیزی که مثل خوره ذهنت را میخورد :چطوری با این همه بیماری هنوز زنده ام:) البته می گویند چنین توهم هایی بین همه ی دانشجویان علوم پزشکی رایج است پس جدی اش نگیرید!
 
 
- تو این قرنطینه کشف کردم که علاقه ی شدید من به بازی نه تنها از بین نرفته بود بلکه فقط منتظر یه فرصت بود که تمام وقت منو بگیره و منو از خواب و زندگی بندازه... و از اونجایی که فعلا نمی تونم برم بیرون بازی های ps4 رو بخرم به همون بازی های فارسروید قانع ام. البته دیگه گوشیم جا نداره یه بازی دیگه بریزم اما اگر بازی خوبی سراغ دارید خوشحال می شم درمیون بذارید باهام. :دی
- کشف دیگه ی من تو قرنطینه این بود که من هرچقدر گینتاما رو ببینم نه تنها برام تکراری نخو
شاخص کل با رشد 2383 واحدی خود در روز گذشته، در آستانه ورود به کانال 347000 واحدی قرار گرفت. به خاطر دارم که ماه ها قبل، عده ای که خود را کارشناس اقتصادی مینامند، بارها و بارها از حباب در بورس تهران خبر دادند. خوشحالم که گذر زمان، عیار این کارشناسان را مشخص کرد. اما دوباره با رشد قیمت ها در بورس، مجددا همان کارشناسانی که فریاد یا شاخصا! سر میدادند، مجددا به صدا در آمده اند. البته که قرار نیست شاخص کل بدون توقف تا سقف آسمان صعود کند!، اما این عده که قطع
دوره روان شناسی من هم کم کم تموم شد
جلساتم کمتر شده و نسبت به گذشته خودم خیلی بهتر شدم
حتی نسبت به اطرافیانم...
البته هنوز جای کار دارم اما خب میتونم بگم سلامت روانی هم مهمه همونطور که سلامت جسمی مهمه
هنوز هم غمگین میشم. هنوز هم نسبت به خودم اعتماد به نفس ندارم. هنوز هم حس تنهایی گلومو چنگ میندازه ولی باهاشون کنار اومدم...
...............................................
بچه ها شده بی حوصله باشید؟ به همه چیز؟ حتی خودتون؟
شده سرد بشید؟
 
اول تابستون به بابا گفتم لپ‌تاپ که قول داده بودی رو برام بخر
گفت صب کن فعلا قیمت دلار میاد پایین
گفتم نمیاد بابا از کی تاحالا چیزی تو این مملکت بالا رفته بعد پایین اومده؟
گفت نه صبر کن فعلا میاد
گفتم حالا بیاد هم صد تومن میاد اذیت نکن دیگه بخر
خلاصه از من اصرار و از اون انکار که نهههه صبر کن ارزون میشه
حالا شانس شخمی من که تو این خراب شده هیچی قیمتش پایین نمیاد
قیمت دلار کشیده پایین
هی هم بیشتر و بیشتر می کشه
و بابای من بیشتر و بیشتر بهونه دستش
از فراقت , من فراغت را نمی جویم هنوز یک نفر بی آنکه باشد , هست و با اویم هنوز شعر گفتن را غمت چون خوب یادم داده ست نکته ای گفتی به تفسیرش غزل گویم هنوز گفتم از جان بگذرم تا گردم از جانان رها پای بر چشمم نهاد از خاک می رویم هنوز برکه با تصویر ماهش عشق بازی می کند دوری و سرمستی از یاد تو می بویم هنوز من نه یک دم زندگی کردم نه مردم بعد تو شانه ات گم شد , پریشان ست گیسویم هنوز فصل کوچ ست و پرنده خانه اش را ترک کرد من که ره با اختیار خود نمی
چند ماه پیش که رایتینگمو به یه مصحح داده بودم، خیلی تعریف کرده بود و خب راضی بود از عملکردم
این شد که من حسابی غره شده بودم و فضای اتاق برای پرواز من کافی نبود
بعد از ازمون آزمایشی و نمره ی متوسطی که گرفتم، بر آن بر آمدم که اشکال کار رو در بیارم؛ با حالت اینکه اِ وا چرا اینطوری شد.
این شد که امروز در عرض 35 دقیقه یک رایتینگ 647 کلمه ای نوشتم و برای یه مصحح دیگه فرستادم
یک سری ایراداتی از من گرفته که خب بجاست. حدود نمره رو کمی بالاتر از متوسط و رو به
ویدئو کلیپ | حاج قاسم هنوز زنده است... خواننده: غلامرضا صنعتگر شعر: میلاد عرفان پور آهنگساز: محمدرضا چراغعلی تصویربردار: آرمین سلطانی تهیه شده در مرکز موسیقی وروابط عمومی حوزه هنری با مشارکت حوزه هنری سیستان و بلوچستان
ادامه مطلب
انگار آب سرد بر سرم ریخته باشند و همان طور که آب از سر و مویم می چکد نگاهم، مژه هایم، گوشه های لبهایم یخ زده باشد. انگار دست هایم ناغافل از بازو جدا شده باشند و افتاده باشند کف آسفالت ترک خورده‌ی جلوی بیمارستان آتیه.
انگار همه چیز دور و برم از حرکت ایستاده باشد ... ماشین ها، آدم ها، صداها.
لحظه ی ناخوبی بود آن وقت که لب های عزیز تو شروع به گفتن کرد. 
 
تا صبح راه رفتم، تا صبح مسخرگی دنیا را فحش دادم
و امروز صبح هنوز زنده ام و هنوز مجبورم روی پاهایم
11:22
یا همیشه یا هیچوقت. 
چقد مرغت یه پا داره 
 
10:54
بفرما خوش باش با دوس دختر سه نقطه ت
 
10:35
50 تا پست
به خودمون افتخار کن. دوس دخترت بمیره  کجاسست که دم دستت نیست؟
 
 
10:00
بگو بهش 
بهش بگو زیر سنگم باشه پیداش میکنم میکشمش. 
ته اتاقت کجاشه قربونت برم؟ 
میگم کهههههههههههه، مخاطبین وبم کسی هست که دستی به قلم داشته باشه؟!اسم و فامیلمو به فارسی میخوام.کسی هست بتونه یه امضا هنری شیک بهم پیشنهاد بده؟کلی تمرین کردم فعلا هیچی به دلم نمیشینه ،اینم آیدی Hiiiiiss@
و اینم اولین طراحی بنده، یعنی عاشق معصومیت این بچم! هنوز کاملِ کامل نشده ولی فعلا همینو میذارم
​​
 
و این رو ببیننننننننن: 
البته مهم ترین ویژگی شغل دلخواه من اینه که بشه توی خونه و درحالی که پشت میز کار خوشگلم که با سلیقه ی خودم مژگانیزه (!) شده نشسته ام انجامش بدم.که فعلا تحقیقی راجع به طراحی وب نکردم و نمیدونم از این جهت چه جوریاس.+اینو ۱۴ تیر ۹۶ نوشتم و از اول امسال که ۹۸ هست چنین شغلی رو دارم :)))) وای که فقط میتونم بگم شکر. شکر. شکر . شکر که هرچی من میخوام و به نفعمه رو بهم میدی خدای عزیزم. شکر شکر شکر شکر :) البته طراحی وب نیست اما مدل مورد علاق
میشه گفت تقریبا دیشب نخوابیدم. با این حال امروز هم شروع شد با فرانسوی هم شروع شد. میخوام مقالهٔ جان سارکوفسکی رو بخونم. ترجمهٔ اسماعیل عباسی که توی حرفه عکاس ۹ بوده. مقاله ای که نقد یک خوندیمش و خیلی هم جدید نیست. هنوز کتاب نمیدونم چی شروع کنم. فعلا دارم به خودم یه حالی میدم. بعدشم باید ببینم چی بخونم. البته احتمالا بعد از چشم عکاس مقاله مرگ مولف و از اثر به متن رو بخونم از کتاب به سوی پسا مدرن ترجمه پیام یزدانجو نوشتهٔ رولان بارت. بعدش یه کتاب
امروز امیر رو توو میدون انقلاب دیدم. با امیر تابستون سال پیش هم‌اتاقی بودیم. یه پروژه کسری از خدمت سربازی داشت که اون موقع پیگیر بود انجامش بده‌. بعد از احوالپرسی، گفتم چی شد کسری‌هات؟گفت بی خیالشون شدم، اذیت می‌کردن.گفتم اون همه زحمت و درگیری ذهنی و استرس و ... .گفت بالاتر از سیاهی رنگی نیست مظاهر، هست؟!گفتم چی بگم والا؟!گفت الان امریه دانشگاهم. اینجا هم چندان خوب نیست، ولی خدا رو شکر. تو چه خبر؟گفتم اوضاع منم خیلی خوب نیست، ولی خدا رو شکر!خ
واقعا خیلى چیزا لازم نیستا
الکى خودمون معطل کردیم
گوشى
لپ تاپ
دوست
مبل
و
...
خیلى حرف درستى بوده که مشکلات از اینه که توى اتاق تنهایى بند نمیشیم و دست به خلق مى زنیم.
 
حرفایى که من اینجا مینویسم واقعا مفت نمى ارزه
اما براى زنده موندنم لازم دارم بنویسم
و سوال بعدى اینه که اگه فقط با این زنده اى چرا تقلا مى کنى زنده بمونى
چرا پس به جاش نمیام حرف هاى جدى و محتواى جدی تولید کنم؟
چون به نظرم جدى همیناست و جدى هاى بزرگتر برام بى اهمیتن
جدى هاى بزرگتر ح
در وجودم ترسِ ذهنیِ دهشتناکی وجود دارد که رویاهایم را مفلوج و درمانده می کند. این ترس واقعی نیست. اما ریشه اش درونِ ذهنِ خیالبافم است. می گویند؛ این برخورد و واکنشِ آدم هاست که نشان می دهد چقدر به شما ارادت دارند، وگرنه هیچ کس تا به حال نتوانسته است قلبِ آن ها را از نزدیک ببیند. می خواستم بدانی هنوز توی دنیایم زنده ای. در خیالاتم، در رویاهایم، میان کابوس ها و خواب هایم، وسط پیاده روی های کنار سنگفرش های پارک، زیر درخت های کاج که صدای قارقار کلا
ساعت ۰۲:۰۲ دقیقس
خونه بابام خیلی همه چیز فرق داره.نمیتونم توی اتاقم سیگار بکشم.باید برای هر نخی که میخوام بکشم برم روی تراس که این خودش خیلی کار سختیه.
الان تصمیم گرفتم دیگه نکشم.حداقل فعلا
با دوتا قهوه ای که امروز خوردم فکر نکنم بخوابم.
بهترین وقته برای خوندن.میخوام ادامه گرسنه رو بخونم،کنوت هامسون
کتاب خیلی جذابیه
از وقتی ریشامو زدم انگار عادتام فرق کرده.وقتی به صورتم دست میزنم به پوستم برخورد میکنم.پوست چندشی که انگار میخواد توی دستام آب
ما می‌دانیم که زندگی نوعی جنگ است اما در برخی از قسمت‌های دنیا چیزی فراتر از جنگ است و در این بخش‌ها انسان‌ها خورده می‌شوند. آیین خوردن انسان از طرف اکثریت جوامع نفرت‌انگیز محسوب می‌شود اما این رسم هنوز زنده است. مناطقی از جهان وجود دارد که خوردن گوشت انسان ریشه در سنت آنها و بخشی از فرهنگشان دارد. خوردن گوشت انسان به دلایل مختلف انجام می‌شود، این دلایل شامل مراسم‌های مذهبی یا حتی نیاز شدید به غذا می‌باشد. این اقدام چه قانونی باشد و چه
سلام به همه دوستان خوبمدوباره سال تحصیلی شروع شد و مشغله ها زیاد شد.امسال حجم درس ها بالا رفته و مشغله های فکریم هم زیادعلاوه بر درس و فعالیت فرهنگی،خانواده بحث ازدواج رو هم مطرح کردنمن وقت آماده کردن مطلب رو ندارم ولی وقت کنم و مطلب داشته باشم میزارمخواهشا دعا برای عاقبت به خیری و موفقیت در درس این دوست کوچیکتون یادتون نرهفعلا خداحافظیاعلی
در خیالم هنوز زنده ای؛ هنوز دوربین شکاری ات را به دست داری و در بیابان ها، برای گرگ ها کمین گرفته ای. صدای تیراندازی تو از پشت خاکریز های نبرد، در گوشم طنین انداخته. هنوز از قدم های گرم تو، خاک عراق و سوریه مثل تنور، داغ است. هنوز سرم را با آرامش خاطر به بالشت می گذارم و از حمله ی گراز ها هراسی ندارم؛ زیرا به خود می گویم: حاج قاسم، آن سوی مرز ها ایستاده و دارد دفاع می کند... . اما بعد، به خودم می‌آیم و از خواب بیدار می شوم. باز به خواب می روم و بعد، ب
امید: به همتون گفتم نباید می ذاشتیم بدنیا بیاد نگاهش کن هنوز قشنگ تر از اونه که این زندگی ارزوها و امیدهاش رو بکشه
ارزو:یعنی نمی شه همین یکی خوشبخت بشه کاش می شد امید داشت ولی من که دلی ندارم  ارزو کنم زندگی چرا قیافه گرفتی
خوشبختی:نگاهش که می کنم از خودم خجالت می کشم قراره توی بدبختی  بزرگ بشه
بدبختی:هنوز زوده ,این بچه خودش انتخاب می کنه زندگی یش چه طور باشه
تقدیر:فعلا که هیچی دستش نیست
نوازد را مادرش در اغوش کشید نوزاد لبخند زد اما مادر لبخند
اگر مجال حضور بدی، توی وداع چیزهای حیرت انگیزی برای دیدن و شنیدن هست.
بعضی ها شبیه شمعی میمونن که شعله شون خاموش میشه. هرچقدر پرنورتر، اطرافشون تاریک تر میشه بعد از هجرانشون.
اما آدمهایی هم هستن که بعد از ترک بدنشون، هنوز میتونی نغمه دلنواز زندگی رو از جانشون بشنوی.
اگر گوش بدی میشنوی که هنوز زنده ان.
اگر دل بدی، گوشت حتما خواهد شنید.
ادامه مطلب
از صبح ساکتم میدونم. شاید چون فکرم مشغول مسئله ای هست که معلوم نیست اصلا بشه یا نشه. بتونم یا نتونم هرچند که تلاشم برای اتفاق افتادنش هست. دلیلی که اینجا نمی نویسم اینه که هنوز معلوم نیست. میترسم مثل باقی کارایی که میخواستمو نشد بشه :( ولی خب ادم به نظرم بدم نباشه به یسری مسائلم فکر کنه. بگذریم از تین موضوع هروقت قطعی بشه حتما بهت میگم قول میدم. 
اگه بگم از صبح کاری نکردم زیاد ناراحت میشی؟ همش فکرم به همین مسئله ای که گفتم بود. و البته فرانسوی خو
در وجودم ترسِ ذهنیِ دهشتناکی وجود دارد که رویاهایم را مفلوج و درمانده می کند.
این ترس واقعی نیست. اما ریشه اش درونِ ذهنِ خیالبافم است.
می گویند؛ این برخورد و واکنشِ آدم هاست که نشان می دهد چقدر به شما ارادت دارند،
وگرنه هیچ کس تا به حال نتوانسته است قلبِ آن ها را از نزدیک ببیند.
می خواستم بدانی هنوز توی دنیایم زنده ای.
در خیالاتم، در رویاهایم، میان کابوس ها و خواب هایم، هنگامِ قدم زدن روی سنگفرش های پارک،
زیر درخت های کاج که صدای قارقار کلاغ مغ
به شکل عجیبی افسرده‌ام. نمی‌دونم چرا چنین کاری رو با این بچه‌ی احساساتی کردم؟ مح خیلی حساس و احساسی و من با ابراز عاقه بهش یه جورایی خیانت کردم به احساساتش. الان رفته و من نگرانم البته میدونم اونم مثل من ادا درمیاره اما نگرانم می‌کنه که نسبت به آدمها بدبین بشه، این خیلی برام سنگین و سخته. 
افسرده‌ام و هیچ کاری، دقیقا هیچ کاری نمی‌کنم. نشستم با موبایل ور میرم، می‌خوابم و کلا حال هیچی رو ندارم. پروژه‌های تحقیقی، دکتری و آی‌پی‌ام و کلا همه
خب جشنواره فجر هم شروع شد.ما که فعلا هیچ بلیطی برای دیدن فیلم ها روزیمان نشده.البته بگم سری بلیط ها قیمتش مناسب و کمی گران بود ولی استقبال خیلی بالا بود.هنوز که هیچ فیلمی ندیدم اما توی سایت جشنواره یک سر به سوداهای سیمرغ که زدم، به نظرم همه فیلم ها از نظر موضوع و بازیگرهای عالی و درجه یک بودند.و ارزش دیدن فیلم ها را داره تا هم وقت بگذاریم و هم هزینه بلیط را
می دانید آدم حسودی نیستم اما الان دارم به یک سری هایی که بلیط رایگان دارند یا به عنوان م
شده ام بت پرست تو
شده ام بت پرست تو
شب هجرون دیگه تمومه  گل مهتاب بر سر بومه
عاشقی جز بر تو حرومه که برای تو زنده ام
آه  که برای تو زنده ام
شده ام بت پرست تو قسم به چشمون مست تو
به کنج میخونه روز و شب شده ام جام دست تو
آه شده ام جام دست تو
به تو چون سجده میکنم شرر تو هر سینه میزنم
به قصه میخوام که بعد از این بت روی تو بشکنم
آه  بت روی تو بشکنم
شب هجرون دیگه تمومه گل مهتاب بر سر بومه
عاشقی جز بر تو حرومه که برای تو زنده ام
آه که برای تو زنده ام
روم از هر
قرار بود اولین پست رمز دار خودمو بنویسم و یه خبری بدم از یه حرکت که زدم و برای خیلی از بیانی ها میتونه مفید باشه اما باز حساب کتاب کردیم دیدیم هنوز هم زوده!
این بماند!
 
 
اون پست ( اینجا )که گفتم برای خواهرزاده ام همیشه انیمیشن دانلود میکنم رو یادتونه؟
کلی حساب کتاب کردم دیدم واقعا بدجوری وابسته اینا شده
نتیجه اینکه دیگه براشون انیمیشن دانلود نکردم!
میرم براشون از کتابخانه کتاب میگیرم و البته فعلا استقبال خوبی شده و بیخیال تلویزیون شدن!
میخو
شرکت Dish Network مدت‌ها است که تلاش می‌کند در ایالات متحده آمریکا وارد کسب و کار حوزه ارتباطات بی‌سیم (wireless) شود. این شرکت با بسیاری از فعالان بازار وارد گفتگو شد، گفتگوهایی درباره خرید، ادغام، معامله‌های خاص اما نهایتا همه این تلاش‌ها و گفتگوها با شرکت‌هایی مثل Sprint، T-Mobile و AT&T نهایتا به هیچ نتیجه بخصوصی نرسید.
حال این شرکت قصد دارد با شرکتی دیگر وارد گفتگو شود که خودش هم به حضور در کسب و کار بی‌سیم علاقه‌مند است؛ در واقع از شرکت آمازون حرف
با تمام وجود از کنکور ممنونم، که باعث میشه این روزهارو تحمل کنم. فکرمیکنم فعلا فقط همینه که باعث میشه زنده بمونم. تا وقتی تو علم طبیعت؛ فیزیک، علم نظم: ریاضی، علم مواد: شیمی، علم حیات: زیست شناسی(که حیات چقدر جان کاه است عزیزم. چقدر.)، علم زمین: زمین شناسی، علم ادب، علم زبان غرقم میتونم شادی رو مزه مزه کنم. میتونم به این روح خسته اجازه پرواز بدم، میتونم نمیرم.
میرم تا بتونم قدری نفس بکشم.
خب خب :)) بیشتر از یک هفته اومدنم به شهر دانشجویی میگذره و تقریبا میشه گفت هفته اول رو تو خوابگاه تنها بودم کلاسها تشکیل شدن همون هفته اول به لطف بچه هامون و خودم البته ! فقط مونده آزمایشگاه ها
بعد امروز که تمااام دانشگاه روز اول کلاسهای رسمیشونه ما پدر استادمون فوت شده بیکار میچرخیم
هیچی دیگه من تنها اومدم خوابگاه و خیلی جدی زبان میخونم و به این فکر میکنم که کمتر از یک ماه دیگه میم قراره باهام زبان کار کنه *_* دلم لک زده واسه کلاس زبان ..
آقاااا
طیّ معجزاتی، زنده رفتیم و زنده ماندیم و زنده‌ شدیم و زنده برگشتیم. این قلبِ نجسِ قلیل را به بحرِ حسینی متصل کردیم و طهارت جُستیم.
حرف‌های زیادی برای نوشتن در ذهنم هوار می‌کشند، اما همچنان باید منتظر باشم خستگیِ راه در ذهنم تسکین پیدا کند و خاک‌های این ظرفِ گل آلود ته نشین شوند.
باید تشکر کنم از شُما، از آدم‌های با فرهنگِ دهکدۀ بلاگ که اگر نبودند شکّ می‌کردم که هنوز هم آدم‌های خوب در جهان هستند یا نه! این قدر که در سفرِ أربعین، آدمِ بیشعور
باید یه رازی پشت روزهای آخر هر سال باشه که این همه سنگین و بی رحم و سخته. دو هفته‌س دلم سنگینه. یهو یاد بدترین تجربه‌هام میوفتم و تنها چیزی که تو ذهنم نقش می‌بنده اینه که آره، تا تهش قراره همین باشه. همین که تا چشمه بری و تشنه برگردی، سرنوشت محتوم توعه. حالا من وسط قسمت عمیق استخرم و تو سر آب میزنم جای همه‌ی عاملین نرسیدن هام و ضعیف بودن‌هام و گریه میکنم و میشه یه چیزی تو مایه های اون شعرا که تو بارون گریه میکنم چون هیشکی نمیفهمه که گریه کردم
من به آویشن، به باران تو مشکوکم هنوزمن به پایان ِ زمستان تو مشکوکم هنوزغنچه و عطر و بهار و سبزه‌ باز آورده‌ایگرچه با گل‌های گلدان تو مشکوکم هنوزای صدای ناگهان ِ یک تبسم در سحرمن به لبخند غزلخوان تو مشکوکم هنوزباز می‌پرسی که امید فراوانت چه شد؟باز می‌گویم به ایمان ِ تو مشکوکم هنوزهر که آمد، بار فردای خودش را بست و رفتبا یقین‌های پریشان تو مشکوکم هنوزاین‌که می‌آید نه باران، گریه‌های نم‌نم استمن به ابر و باز باران تو مشکوکم هنوز
از صبح تا الان به نظرم یه روز طولانی میاد. هوا اینجا اینقدر گرفته است که جای سه بعد از ظهر فکر میکنی دم غروبه. هنوز منو مها نهار نخوردیم و منتظریم سیب زمینی سرخ بشه تا خوراک مرغ بخوریم. به شدت گشنمه. صبح زود بیدار شدم همون چهار یا پنج بود. وسطش البته یه چرتم زدم و بعدش با این که خیلی خوابم میومد نشستم کار کردن اما کلی کارم مونده باید بشینم پای کتاب تا تمومش کنم زودتر دوست ندارم اینقدر طول کشیدنشو. تازه حمومم رفتم خونه رو هم جارو زدم چیه هی اینور ا
انسان ها به مناسبت های مختلف گوسفند زنده را خریداری می کنند و آن را قربانی می کنند بنابراین همیشه این نکته مد نظر آن هاست که کجا بهترین قیمت و کیفیت را ارائه می دهد .
قیمت گوسفند زنده فراز و نشیب هایی دارد و گاه روند صعودی در پیش دارد و گاه روند نزولی . افراد برای خرید دام زنده باید حتما به مراکز معتبر مراجعه نمایند و گول افرادی که در گوشه و خیابان به فروش دام زنده می پردازند را نخورند .
قیمت گوسفند زنده در شهر تهران با سایر شهرها بین 1 تا 4 هزار ت
توی گوگل پلاس با یه نفر آشنا شدم به اسم فَربُد هیچی توی این کانال عضو در موردپشتیبان خانم مهسا آ باهاش حرف زدم پشنهاد جالب کرد و گفت یه متن رو براش بفرستم و گفت دیگه پیامی بهش ندهم تا پیام نده ولی پشتیبان خانم مهسا آ پیام داد! بهرحال فعلا گفته که پیامی بهش ندم ولی سخته هی دارم پروفایل شو چک میکنم! لعنت به من که توی اینستاگرام آنفالو کردمپشتیبان خانم مهسا آ لعنت به من دستم قطع میشود اون لحظه
احساس میکنم نشسته ام به انتظار اتفاقی که رخ دهد اما امان آن اتفاق هرگز نخواهد رسید، سرم از تمام افکار پریشانی که درون دهنم در انتشارن در حال انفجار است. 
شب 25 سالگی را حس میکنم اما احساس زنده بودن ندارم. باید زنده شوم باید دوباره زنده شوم... 
چه چیزی را باید دوست داشت. آیا خود را باید همیشه دوست داشت؟! آیا لیوانی که در آن قهوه می نوشید، باید دوست داشت؟! آیا مرگ را باید دوست داشت؟! آیا خدا را باید دوست داشت؟! بنظرم ما همیشه محکوم به دوست داشتن می شویم، برداشت بد نکنید ولی ما مجبوریم خانواده مان را دوست داشته باشیم. آیا می شود خدا را دوست نداشت و ما را بیامرزد؟!من محدثه را دوست دارم و بایدی برای دوست داشتن نبود. اینجور دوست داشتن ها حسی دیگری دارند. تا حالا کسی را دوست داشته اید؟! می خوا
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
دو نفر با هم حرف می زدند،  یکی خدا بود و یکی بنده. بنده در میدان نبرد بود و خدا میان او و قلبش! بنده میخواست بداند در این معرکه چه کار باید کرد. 
ابلیس گفت به قلبت رجوع کن اگر قرار باشد زنده باشی یا زنده کنی، قلبت باید بتپد!
خدا گفت من از قلبت به تو نزدیکترم آن را سپر کن و خودت فقط شمشیر رسول باش تا زنده شوی و زنده کنی...
بنده استجابت کرد و به ایمان حقیقی زنده شد.
ابلیس و لشگریانش ترسی
 در ازدحام این همه ظلمت بی عصا 
چراغ را هم از من گرفته اند 
اما من
دیوار به دیوار
 از لمس معطر ماه 
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
 پس زنده باد امید 
 در تکلم کورباش کلمات
 چشم های خسته مرا از من گرفته اند 
اما من 
اشاره به اشاره
 از حیرت بی باور شب 
به تشخیص روشن روز خواهم رسید 
پس زنده باد امید 
 در تحمل بی تاب تشنگی 
میل به طعم باران را از من گرفته اند
 اما من
شبنم به شبنم
 از دعای عجیب آب
 به کشف بی پایان دریا رسیده ام 
پس زنده باد امید
 در
میگفت توی دهه 20 سالگی برای هر کاری فک میکنی زوده و هنوز خیلی وقت داری.
میگن برو سراغ یه کار ثابت میگی هنوز کار مورد علاقه مو پیدا نکردم.
میگن اذدواج کن میگی هنوز کلی وقت دارم.
میگن برو ورزش کن میگی هنوز عضله هام تحلیل نرفتن.
میگن سبزیجات بخور غذای سالم بخور میگی  بذار فعلا یه فست فود سفارش بدم.
میگفت دهه 30 سالگی وقتیه که میبینی برای خیلی کارها دیره!
شاید به روی خودت نیاری و بگی خوشحالی اما از اینکه خونواده تشکیل ندادی، از اینکه ورزش جزویی از روت
بعضی وقتها بعضی جاها به خودم میگم مائده حرف نزنی نمیگن لالی که. حتی اگه بگنم تو نباید حرفی میزدی. بعضی وقتها من حرفی میزنم که چیز دیگه ای اصلا تو ذهنمه اما یجور دیگه میشه مثلا میخوام اتفاق خوبی باشه ولی خراب میشه و بد برداشت میشه. این معضل همیشگی منه. ولی چیکار میتونم کنم؟ نباید بترسم از حرف زدن تا کم کم یاد بگیرم هر حرفی رو نزنم یا اصلا این که چجوری بگمش. خیلی ناراحتم به خاطرش. 
بیخیال. خیلی وقت که بیدار شدم اما هنوز نشستم پای کارم تازه میخوام
زنی که توسط برادرانش شکنجه و سپس در یک قبرستانی زنده به گور شده بود توانست با بیرون آمدن از قبر جانش را نجات دهد.
زن میانسال اکراینی که در یک قبر زنده به گور شده بود با خوش شانسی از این حادثه جان سالم بدر برد. " نینا رُدچِنکو " ۵۷ ساله که توسط دو برادر ۲۷ و ۳۰ ساله اش مورد شکنجه
ادامه مطلب
بالاخره شاخص کل بورس تهران توانست سقف تاریخی خود را بشکند و وارد روند جدید صعودی شود. البته این روند جدید، هنوز تایید نشده و حداقل باید 2 روز بالاتر از این سقف باقی بماند تا این روند جدید، تثبیت شود. ارزش معاملات نیز رشد خوبی کرده و میتوان به ادامه رشد، امیدوار بود. در حقیقت باید بگویم که، در صورتیکه اتفاق غیر قابل پیش بینی رخ ندهد، شاخص کل از این محدوده عبور خواهد کرد و به سمت هدف بعدی خود که در محدوده 360000 واحد است، حرکت خواهد کرد. دیروز بودجه
من چه گویم از دل زارم که بیمارم هنوزشب شده مهتاب در خواب است وبیدارم هنوزغرق نور وشادمانی آسمان تار شبلیک تاریک است و طوفانی دل زارم هنوزماه خندان کهکشان ها نور بارانغم نهان در دل که از عشقش گرفتارم هنوزمثل مجنون غرق افسون آسمان شاداب و گلگوناشک بارم روز و شب می باشد این کارم هنوز
سال 98 است و من هنوز اینجا را دوست دارم.. هنوز رمز ورودش رابه یاد دارم وهنوز سر میزنم و کامنت دونی اش را چک میکنم وهنوز بعد از همه ی نوتیف های اپلیکیشن هایی که برایم عزیز بوده اند و فعالشان گذاشته ام این شماره ی کامنت ناخوانده ی وبلاگ من را به وجد می آورد. هنوز بر میگردم و مطالب ده سال پیشم را می خوانم و از بچگی و سادگی ها و جو زدگی ها و البته زلالی ان موقع خنده ام میگیرد و گاهی هم یخ میکنم و به این فکر میکنم که ده سال بعد با ید به امسالم بر گردم و چه
تقریبا می‌توانم بگویم پروژه گلخانه ( که در جریانید با برادرم دو سال است درگیر آن هستیم) با شکست مواجه شد. الیته خیلی وقت است این را فهمیده ام اما نمیخواستم گردن بگیرم.
اجاره‌ای بودن ملک، انتخاب یک محصول نسبتا خاص، کم بودن سرمایه و برخی اشتباهات کاری عوامل اصلی بودند. اما همه‌ی این‌ها کارگر نمی‌شد اگر بازار آلوئه ورا خراب نمی‌شد. اصلی ترین دلیل خراب شدنش این بود که مدت زیادی شکر در کشور کمیای و نایاب شد. و مورد استفاده عمده ی آلوئه ورا در کش
بله هنوز هم اینترنت وصل نشده. دلم میخواهد برای خودم و بقیه گریه کنم. پس کی این لعنتی وصل میشود تا به کار هایم برسم؟ اصلا اگر بخواهند مثل کره شمالی دسترسی به اینترنت را هم کلا قطع کنند تکلیف تحصیلات تکمیلی که با این وضع بودجه ها پژوهشی کلا خروجی اش مقاله مروری است چه میشود؟ همین طوری همه دنیا ما را محروم کرده، خودمان هم خودمون را محروم میکنیم. البته ما از آنان نیستیم. فکر نمیکنم قطع کلی اینترنت با عقل جور در بیاید. مگر میشود؟ لعنت بهشان که روزگا
حالم خوب شده. نشستم کلی کار کردم. عکسامو هم دارم میبینمو انتخاب میکنم. مثل یه عکاس مسئولیت پذیر نه شلخته :دی. دلم میخواد کار کنم. هر روز هر لحظه دلم میخواد برم فرانسه شایدم نیویورک! خیلی دور به نظر میاد نه؟ اما میتونم فقط باید همه تلاشمو بکنم. هرچند که هنوز تصمیم قطعی نگرفتم. اما گاهی بهش فکر میکنم. یعنی میشه؟ نمیدونم باید تمرکزم رو بزارم روز زبان هام و روی خوندن کتابا و فلسفه. باید حتما دانشگاه قبول بشم. اگه نظرم عوض نشه. فعلا که بهش فکر میکنم. ش
اگر قصد خرید گوسفند زنده با بهترین و به روز ترین قیمت روز گوسفنده زنده را دارید پیشنهاد میکنم حتما از سایت بازار گوسفند ( مرکز تخصصی خرید انواع دام زنده در سراسر تهران ) دیدن نمایید .
گوسفندان این مجموعه از بهترین نژادهای ایرانی هستند که با تغذیه ای کاملا ارگانیک در مناطق شمال غربی کشور و دشت مغان پرورش یافته اند و از کیفیت قابل قبولی برخوردار هستند.
 
از مهم ترین خدمات سایت بازار گوسفند فروش گوسفند زنده به همراه ارسال و ذبح کاملا رایگان و به
ماهی جان عزیزم ، آیا خطت هنوز همون قبلیه؟ با کمال میل اطلاع میدم ....دوستانی که وبلاگ ماهی ، گاهنگار رو میخونید و جویای احوالش هستید ماهی این پیام برام گذاشته :" ادرس سابق وبم رو یکی برداشته و داره ازش سواستفاده میکنه. اگه خواننده مشترکی داریم و بهشون دسترسی داری، ممنون میشم اطلاع بدی بهشون.من فعلا هیچ وبلاگی ندارم. "
اگر مقدار مساوی از نور قرمز ، سبز و آبی که به اندازه کافی روشن باشند، باهم ترکیب شوند، یک تون خنثی از نور سفید ایجاد خواهند کرد. سیاه از نبود همه ی رنگ ها ایجاد می شود.
 
× بدین سبب که فعلا نمی تونم اون جور که به دلم بچسبه اینجا بنویسم، فعلا این تیکه کتاب رو داشته باشیم
از کتاب نوردهی نشر پرگار! 
 
× امروز بی خود سرم درد می کنه. احساس می کنم سرم خشکه. همش آب میخورم. زمستون سرایت کرده
 
× خدایی سایان و ماژنتا خیلی کلمه های قشنگین. اصن من اسممو عوض می
یه تکنیکی هست تو این سازمانا و تشکیلاتا، برای وقتایی که نمی تونن باهم ارتباط مستقیم داشته باشن، همو ببینن یا باهم صحبت کنن به هر نحوی.
من تو فیلم نفس دیدمش برای اولین بار. فکر کنم عضو مجاهدین خلق بودن اونا، نمی دونم. ندیدیش احتمالا، بعید می دونم.
ولی حالا، می دونی اون تکنیک برای چیه؟
برای اینه که تو همین شرایطی که گفتم از حال هم خبردار بشن.
یه نشونه که می گه: "من زنده ام."
فکر کنم تو کتاب من زنده ام هم همین جوری بود، نمی دونم نخوندمش. یه کلیپی بود
+ چیزی که توی این روزهای قرنطینه و بیکاری ذهنمو مشغول کرده اینه که اصلا انگیزه ی من واسه زنده موندن چیه؟! نه عشقی دارم که بخاطر رسیدن به اون بخوام زنده بمونم، نه پول و پله ای دارم که نتونم از اونا دل بکنم، نه بچه ای دارم و از ترس اینکه مبادا بی مادر بمونن نگران باشم؛ نه هیچی... فقط این به ذهنم رسید که در حال حاضر از مرگ میترسم اونم نه از خودش... از اعمال خبیثی که دارم و قراره بخاطرشون شکنجه بشم میترسمو همین باعث میشه تلاش کنم که زنده بمونم... خوش بحا
به این فکر می‌کردم که آدم زنده باشد و بدنش شروع کند به تجزیه شدن. نمی‌دانم بعد از مرگ چه اتفاقی برای بدن می‌افتد. می‌گندد و کرم می‌زند و چه و چه. فکر می‌کردم که آدم زنده باشد و عین‌ به عین یک همچین چیزی را ببیند. هر روز و هر ساعت، شاهدِ روندِ تلاشی تنش باشد. هر روز زشت‌تر شود. و ببیند که زشت‌تر می‌شود.
چیزِ غریبی نیست البته. در قصه‌ها آمده که با ایّوب یک چنین معامله‌ای شد. و تازه ایّوب کارِ خطایی هم نکرده بود.
اگر شما این نوشته را می‌خوانید،
همینجا می مانم 
 
برای بیانی ها می نویسم. البته یک سرویس دیگه اکانت زدم و انتقال می‌کنم ولی اگه اوضاع خوب پیش بره همینجا هستم. 
هیچ مساله‌ای هم نبوده ، اگه پیام کسی رو جواب ندادم ، کمی مریضم. 
 
از الان تا صبح فردا بیمارستانم. 
 
برگردم اگه کامنتی بود در خدمتم. فعلا ببخشید که نشده پاسخ بدم. 
بعد چند سال تماس گرفته بدون سلام و علیک میگه : ما هنوز یادمون نرفته چند سال پیش همچین شبی چطوری افسر نگهبان و پاسبخش رو دودره کردی ترک پست کردی که از مغازه حمید بیشه کلایی چندتا شمع بگیری که تولد بگیریم
منم گفتم : منم یادم نمیره قرار شد یه کیک تو قابلمه برامون درست کنی اونقدر شل شده بود که با قاشق خوردیمش:)))
گفت : هنوز زنده ایی پسر؟؟:))
گفتم : تا تو رو کفن نکنم جوون به عزرائیل نمیدم :)))
گفت:فکر میکردم نشناسی!
گفتم:من صداتو از صد کیلومتری هم تشخیص مید

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها